میبینی از داغ فراقت شکسته ام
یکسال میشود که تو هم پر کشیدهای
من هم به سوگ پر زدن تو نشستهام
شاید به جا نیاوریام آشنای من
میبینی از فراق تو خیلی شکستهام
**
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو
مانده به زیر صورت خورشید پیکرم
ای تشنه لب به یاد ترکهای لعل تو
لب تشنه ماندهام به نفسهای آخرم
**
بی تو تمام باغ تو رنگ خزان گرفت
بی تو پری برای پریدن نمانده بود
صحرای داغ ، پای برهنه ، لباس خشک
نایی دگر برای دویدن نمانده بود
**
چندی است رفته قوت دیدن ز دیدهام
بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنی است
دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت
یک باغ پر بنفشه برادر که دیدنی است
من زینبم که زخمی بغض و بهانه ام
مضمون یک سرخ غزل عاشقانه ام
من روضه خوان حمله صد تازیانه ام
پراونه ام که سوختم کنج خانه ام
دستان درد آرزوی ام را به باد داد
یک آه سرد آرزوی ام را به باد داد
پاییز شد هوای بهاری که داشتم
بر باد رفت دار و نداری که داشتم
مانند کربلا کس و کاری که داشتم
پر پر شده اند ایل و تباری که داشتم
دستان روزگار مرا بی حسین کرد
من را اسیر داغ شه عالمین کرد
(((از خرابه می گذشتم منزلم آمد به یاد)))
من بودم و عزای بیایان کربلا
بچه یتیم های پریشان کربلا
بر روی نیزه ها سر عطشان کربلا
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
با یاد زخمهای تنش گریه می کنم
من هر شب برای پیروهنش گریه می کنم
یادم نمیرود که دل از غصه ها گرفت
شلاق هایشان به تنم بی هوا گرفت
دیدم که چکمه ای به روی سینه پا گرفت
یک خنجر شکسته حسین مرا گرفت
دیدم سرش جدا شد و باور نداشتم
جای حسین کاش که من سر نداشتم
حالا عزای زخم تنت قاتلم شده
کابوس دست و پا زدنت قاتلم شده
کابوس پشت و رو شدنت قاتلم شده
خون لخته های پیروهنت قاتلم شده
یادم نرفته خاطره ی گوشواره را
گودال و ازدحام و تنی پاره پاره را
بعد از وداع بود که روزم سیاه شد
عباسمان که رفت
با تازیانه ها بدنم راه راه شد
با من هرآنچه شد وسط قتلگاه شد
با این که روزگار به غارت مرا سپرد
دست کسی ولی به پر معجرم نخورد
از بس ازهم گسست بعد تو شیرازه ام حسین
انگار داغدار غمی تازه ام حسین
من در غمت شریک و هم اندازه ام حسین
مجروح سنگ خورده دروازه ام حسین
میرفت بعد غربت صحرای کربلا
نیمی زمن به ناقه و نیمی به نیزه ام
ای عمه سادات من برات بمیرم
ای عمه سادات من برات بمیرم
از داغ تو ماتم میگیرم
فدای تو تویی ناموس کبریا
تویی بانوی کربلا
تویی نفسی لک الفداء
فدای تو ، تو که ماتم کشیده ای
تو که سرو خمیده ای
تو که قطعاً شهیده ای
کیه که ندونه همیشه میمونه
دین و آئین و قرآن زیر دِینِت
وجودت وجودش نبودی نبودش
یدونه گریه کن واسه حسینش
وآآآآآآی وآآآآآآی وآآآآآی
راهی میری کم کم با قد خمیده
صبر تو بانو سر رسیده
یه سال و نیم روضه خونی و سینه زن
واسه عشق بی کفن
تو و اون کهنه پیروهن
یه سال و نیم تو فقط اشک و ناله ای
تو که یک باغ لاله ای
عزادار سه ساله ای
دمای آخَرِت میشه چشم ترت
خاطراتی میاد واست عذابت
امون از دل تو شده قاتل تو
که جا مونده رقیه تو خرابه
وآآآآآی وآآآآآی وآآآآآی
اونکه تو رو کشته غصه های شامه
اون غصه ی قصر شرابه
تو که دیدی قامتای کمونی رو
روبروت رقص خولی رو
لبای خیزرونی رو
چی کشیدی با روی نیلی و کبود
جایی که محرمی نبود
شنیدی طعنه از یهود
دیدی که دیگه داری میری
حالا دم می گیری
بیا که خواهر تو خیلی تنهاست
ای پناه حرم سایه رو سرم
برای دیدنت بی تابم عباس
وآآآآآی وآآآآآی وآآآآآی
ای چشم تو ادامه دریای کربلا (کربلایی مسعود اصلانی)
ای چشم تو ادامه دریای کربلا
زینب شدی و زینت بابای کربلا
با خطبه هات مثل علی میشوی ولی
با گریه هات حضرت زهرای کربلا
ای سر بلند از تو حسین بن فاطمه
ای سر به زیر پیش تو سقای کربلا
دیروز اگر نبود دم آتشین تو
بیهوده بود غربت فردای کربلا
دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد
در چنگ توست پهنه ی صحرای کربلا
یا عقیله العرب یا زینب
می ریخت روی دامن غربت ستاره را
در دست داشت پیرهن پاره پاره را
در ماندن و نماندن خود مانده بود که
انداخت از نفس نفس استخاره را
چیزی نمانده بود پس از غارت حرم
در دست داشت خاطره گوشواره را
بر روی دست های خودش دست میکشید
حس کرد لحظه ای غمو درد دوباره را
یک سال و نیم هست که همراه آه خود
با زجر میکشدنفس نیمه کاره را
با یادجیغ دختری از خواب میپرید
میگفت : برد عمه کسی گاهواره را
مانده هنوز در نظرش چکمه های شمر
ای کاش بود پیش برادر به جای شمر